بار می بندم و از بار فروبسته ترم...-2

ساخت وبلاگ

دلم تنگ شده. دلم برای چیزهایی تنگ شده که تا به حال هیچ وقت نداشته ام شان: تو، یک خانه ویلایی بزرگ و آشپزخانه ای مجزا و خورش قیمه بادمجان که به عمرم نخورده ام و کلی مهمان که از ظهر بیایند و شب هم نروند، یا بروند و من و تو را در خلوتی پرهیجان تنها بگذارند... دلم برای آذر خودم تنگ شده و قادری که این دو سال اخیر شناخته ام و دوستش دارم. دلم تنگ شده برای وقتی که تو بهانه نمی گرفتی، قهر نمی کردیم و خورش بادمجان برایم ضرر نداشت و تو شعرهای نزار و آدونیس توی گوشم زمزمه می کردی و من غذاها را پر از ادویه های گرمسیری می کردم. دلم تنگ است برای باغی که با هم نداشته ایم، انارهایی که نچیده ایم، قایم باشک بازی هایی که نکرده ایم. دلم تنگ است برای قادری که این همه از خشم و لجاجت پر نیست، آذری که این همه غرورش له نشده و عشق را گدایی نمی کند. دلم تنگ شده برای آمدن عصرگاهی خسته و کوفته ات به خانه و عطر غذایی که دست ما را تا سفره می گیرد و می نشاندمان بغل هم، دلم برای غذاهایی تنگ شده که بغل تو نخورده ام، آب هایی که از دهان تو ننوشیده ام، رختخوابی که برای خواب مان توی گرم ترین اتاق خانه نینداخته ام، عشق بازی داغی که دو ساعت طولش داده ایم، چای میان دو عشق بازی مان، شعری که برایم با آن لحن مدهوش کننده عربی ات می خوانی، مست شدن با صدای تو که زیباترین صدای مردانه ی دنیاست، عشق بازی دوبار' href='/last-search/?q=بار'>باره و سه باره مان، مست و مدهوش افتادن مان در خواب، صبحی که بوسه تو آغاز می کند، هماغوشی دوباره ای که روزمان را روشن می کند، وعده ی آغوش بعدی و چای ها و شعرهای بعدی، فکر ناهاری که باید غافلگیرت کند، خواب پررخوت عصری که در آغوش تو طی می شود، عصرانه ای که لقمه را از دستان تو می خورم، دلم برای تمام این نکرده های ناممکن تنگ شده است... دلم برای زندگی نزیسته با تو تنگ است، برای تمامی لحظاتش، برای تمام خاطره های ثبت نشده اش... برای همه چیزش، همه چیزهایی که هیچ وقت نداشته ام شان.

گم در مه...
ما را در سایت گم در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 114 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 21:31