احبک، حبا...

ساخت وبلاگ

هرچه کنیم باز برمی‌گردیم به همان نقطه؛ به دلتنگی. تو فکر می‌کنی این چیست که همه عناصر روان و تن‌مان را هدایت می‌کند به سوی اشتیاق، به هیجان آغوش؟ ما اسیر فیزیولوژی تن هستیم یا فیزیولوژی تابع ماست؟ این چیست که نیمه شب از عمق خواب بیرونم می‌کشد و بی‌تاب تا پای پنجره و تماشای مهتاب و آوردن نامت می‌کشاندم؟ چه چیزی زبانم را توی دهان عین کویر خشک و سینه‌ام را داغ تپیدن می‌کند؟ من نمی‌فهمم علت اصلی چیست و چه چیزی بر دیگری اولیٰ است؛ این شوق یا آن هورمون‌ها و نوروترانسمیترها، یا به قول کتابهای قدیمی: واسطه‌های عصبی-شیمیایی؛ این سروتونین و دوپامین و استیل کولین و باقی موادی که مغز و اعصاب بیکار ما می‌سازند تا به حس و رفتارمان پیچیدگی ببخشند؟ متوجه مکانیسم غریبی که تن و روانم را همدست و همداستان می‌کند در خواستنت نمی‌شوم. من فقط می‌فهمم چه قدر وسط این معرکه تنها هستم...

گم در مه...
ما را در سایت گم در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 18 تاريخ : پنجشنبه 10 اسفند 1402 ساعت: 2:29