دعنی اگول فالک اخی!

ساخت وبلاگ

کارت‌ها، کارت‌ها، آه از این کارت‌ها! این‌ها ابزار نان خوردن پری است. مشتری وقت می‌گیرد، زنگ می‌زند و پری باید که در نهایت فراغت خاطر و تمرکز کارت را بر بزند و برایت از آینده بگوید، آینده‌ای نه چندان دور. پری ناجی خانوم‌های دلشکسته و دل‌نگرانِ محبوب است. برای من اما پری دوست گرمابه و گلستان که نه، بیش‌تر رفیق استخر و آرایشگاه است. گهگاهی می‌کوشم میان خیره شدن هامان به خطوط در هم آمیخته‌ی نیلی و فیروزه‌ای و لاجوردی سقف استخر بزنم به جاده خاکی فال. می‌گوید روزی بیست تا مشتری دارم، نه بیش‌تر. قصه نمی‌بافم، از جان مایه می‌گذارم، تمرکز می‌کنم و هرچه می‌بینم می‌گویم، اغلب هم درست در می‌آید. بعد زنگ می‌زنند یا پیام بارانم می‌کنند که گفتی فلان وعده، در فلان حالت، فلان اتفاق برات می‌افته، افتاد، ممنونم و تو جادوگری و معجزه می‌کنی و فلان و بیسار!

هستی هم با او دوست است. می‌گوید حرفش ردخور ندارد. جَلد همین فال‌های حقش شده. من اما محو خود کارش هستم؛ روزی بیست مشتری بگیرم و از هر کدام دویست تومان، می‌کند به عبارتی چهار میلیون تومان. در عرض سه روز اندازه حقوق یک ماهم کار می‌کنم. بگذار آرام آرام وعده‌های استخر را زود به زودتر کنم، بعد می‌روم روی مغزش که تاروت یادم بده، کمی بعد هم قهوه و شمع و آب و آینه. به این قبله حاجات اگر من رقیب پری نشوم، آذر نیستم، اسمم را تو بگذار چیز دیگری! پولش هم هیچ، ماجراجویی‌اش ملس است.

این چند روز از نقاهت به زحمت بلند شدم، اما مریض پر شر و شوری بودم. حتی بیماری سخت مادرم هم جلودارم نشد از شیطنت. مخصوصا پری از دستم در امان نبود این روزها.

آرام آرام باید به سر و روی خانه برسم. باید حلزون باشم، فرو رفته در لاک خود، لاکی که گرم و نمناک و تاریک و پذیراست. شب‌ها لاکم را نرم در آغوش بکشم و به خوابی عمیق فرو بروم.

در فالت پول می‌بینم و سفر و زن‌های بسیار و سرگردانی، قدر قدرت جان! :)))

گم در مه...
ما را در سایت گم در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 22 تاريخ : پنجشنبه 16 فروردين 1403 ساعت: 18:40