گم در مه

متن مرتبط با «بار» در سایت گم در مه نوشته شده است

بار می بندم و از بار فروبسته ترم...-1

  • دارم کارها را جمع و جور می کنم. امروز سرم حسابی شلوغ است. کارهای بیمارستان یک طرف، جلسه با انجمن ادبی طرف دیگر، تحقیقی که خیلی وقت است داریم انجام می دهیم هم رویش، به علاوه بازنویسی رمان که این گوشه و کنارها می کنم و یادداشت هایی که به روزنامه می دهم. تا هفته ی بعد کلی کار تحویل دادنی هست و بعدش شاید یک هفته ای را بروم پیش مامان. نیاز دارم بعد از دو سال که کمی برگردم به خانه ی بچگی ها و شاید اصلا توی همان رختخواب بخوابم و همان بالش ها را بغل کنم.بیشتر انرژی ام در این دو سال صرف دویدن و خشم و دلتنگی و فروخوردن بغض شد، به چیز دیگری معطوف کنم. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بار می بندم و از بار فروبسته ترم...-2

  • دلم تنگ شده. دلم برای چیزهایی تنگ شده که تا به حال هیچ وقت نداشته ام شان: تو، یک خانه ویلایی بزرگ و آشپزخانه ای مجزا و خورش قیمه بادمجان که به عمرم نخورده ام و کلی مهمان که از ظهر بیایند و شب هم نروند، یا بروند و من و تو را در خلوتی پرهیجان تنها بگذارند... دلم برای آذر خودم تنگ شده و قادری که این دو سال اخیر شناخته ام و دوستش دارم. دلم تنگ شده برای وقتی که تو بهانه نمی گرفتی، قهر نمی کردیم و خورش بادمجان برایم ضرر نداشت و تو شعرهای نزار و آدونیس توی گوشم زمزمه می کردی و من غذاها را پر از ادویه های گرمسیری می کردم. دلم تنگ است برای باغی که با هم نداشته ایم، انارهایی که نچیده ایم، قایم باشک بازی هایی که نکرده ایم. دلم تنگ است برای قادری که این همه از خشم و لجاجت پر نیست، آذری که این همه غرورش له نشده و عشق را گدایی نمی کند. دلم تنگ شده برای آمدن عصرگاهی خسته و کوفته ات به خانه و عطر غذایی که دست ما را تا سفره می گیرد و می نشاندمان بغل هم، دلم برای غذاهایی تنگ شده که بغل تو نخورده ام، آب هایی که از دهان تو ننوشیده ام، رختخوابی که برای خواب مان توی گرم ترین اتاق خانه نینداخته ام، عشق بازی داغی که دو ساعت طولش داده ایم، چای میان دو عشق بازی مان، شعری که برایم با آن لحن مدهوش کننده عربی ات می خوانی، مست شدن با صدای تو که زیباترین صدای مردانه ی دنیاست، عشق بازی دوباره و سه باره مان، مست و مدهوش افتادن مان در خواب، صبحی که بوسه تو آغاز می کند، هماغوشی دوباره ای که روزمان را روشن می کند، وعده ی آغوش بعدی و چای ها و شعرهای بعدی، فکر ناهاری که باید غافلگیرت کند، خواب پررخوت عصری که در آغوش تو طی می شود، عصرانه ای که لقمه را از دستان تو می خورم، دلم برای تمام این نکرده های ناممکن تنگ شده, ...ادامه مطلب

  • دوباره از همان خیابان ها*

  • چزاره پاوزه مجموعه شعری دارد با عنوان « کار خسته می کند ». شاید با همچو مضمونی فیلم هم کم ساخته نشده باشد؛ مثل فیلم های پائولو سورنتینو که به قول خودش حکایت از خسته کننده بودنِ زندگی دارند. زندگی خسته, ...ادامه مطلب

  • دوباره از همان خیابان ها 1

  • راستش از آن دفعه که نوشتم و میان اول و بعدش کلی فاصله افتاد، برنگشتم و ببینم چی گفته بودم. این شبیه همان سرنوشتی است که سراغ خیلی از نوشته هام آمده. آمدم و دیدم ای دل غافل؛ اول نوشته یک ساز را می زند , ...ادامه مطلب

  • دوباره رو در رو

  • وقتی لئو را آوردم توی خانه، شوپن ذوق زده بود و بهنام از عصبانیت داشت دیوانه می شد. خانه ی هشتاد متری و دو تا آدم بزرگ و یک بچه را به زور توی خودش جا می دهد، من چه طور توانسته بودم یک گربه را هم به این, ...ادامه مطلب

  • باید رفت

  • بلاگفا حسابی مرا آزرده. اعتمادم را از بین برده. نمی شود که یکهو حجم زیادی از نوشته هات را بپراند و بعد مدعی همراهی باشد. وقتی نوشته های خاصی بپرد که دیگر غرض ها بیش تر رو می شود. دارم کم کم می روم از این جا. شاید باز اگر عرصه تنگ شود برگردم و چیزکی بنویسم، اما دیگر ماندن در خانه ای که توش پرده های حایل فرو ریخته لطفی ندارد. از این پس در این آدرس بیش تر خواهم نوشت: foggyloss.blogspot.com ,باید رفت,باید رفت وانتونز,باید رفت از اینجا,باید رفت شعر,باید رفت از این دیار,باید رفت زیر باران,باید رفت تا,باید رفت از این شهر,باید رفت میعاد خراسانی,بايد رفت ميعاد خراساني ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها