بهمن خالی

ساخت وبلاگ

بهمن امسال ماه چندان پرباری نبود. اوایل اش یک سری کار که به بیگاری شباهت داشت و بعدش مریضی سخت خودم و پسرک ام زمین گیرمان کرد حسابی. نهایتا هم سفر نقد کتاب ام است به مشهد که گرچه چهار پنج روز است، اما عملا دو هفته وقت ام را می گیرد و پرت ام می کند به آخر ماه. 

این ماه را هیچ کاره بودم تقریبا و هنوز بعدِ سه ماه کم کردن از بار کارِ بیرون، باز هم نمی دانم با خودم چند چندم. شاید چون دربست و بی مزاحم در خدمت نوشتن نیستم و همواره چیزهای مخل جریان آزاد فکر هست که نگذارد نرم و روان پیش بروم.  تا ننشینم و به نظم و قاعده ننویسم نمی توانم بفهمم چه طورم و چه گونه ام.

امروز صبح باز همان بیزاری غالب صبح ها آمد سراغ ام. به این فکر افتادم که چه طور این همه سال را همین طور بی انگیزه و بی خبر از آن چیزی که واقعا دل ام می خواسته بیدار شده ام و کله سحر از خانه بیرون زده ام و شده ام فوق لیسانس پرستاری و شش هفت سال هم همین طور یک سره کار کرده ام؟ آن کلمه ی فوق لعنتی بدجور سنگینی اش روم هست و توقع های کوفتی ازم را بی خودی بالا می برد، که البته حالا دارم مثل بار اضافی کشتی پرت اش می کنم توی دریا و سبک بار راه خودم را می روم.

کتابخانه ی تازه ای که خریدم، همه ی کتاب هام را تو خودش جا داد و آثار آن فوق لیسانس کوفتی را هم باعث شد بیش تر ببینم و دورشان بریزم؛ دیگر نه مقاله ای، نه کتاب مرجعی، هیچی. تمام شد. اما نوشته هام از سیاوش و برای سیاوش را نتوانستم دور بریزم. دیدم همه ی آن صفحات را با ذوق سیاه کرده ام. دیدم همه اش از عشق نوشته ام؛ وقت خوشحالی، وقت تب داری، وقت سفر و حضر. دیدم تنها چیز مکتوب و مدون باقی مانده از گذشته ام است؛ تنها مدرکی که از من در برابر بی حاصلی و پوچی گذشته دفاع می کند. گرچه توان خواندن شان را ندارم، اما این روزی به پسرم نشان خواهد داد که من می توانسته ام عشق بورزم و لحظه لحظه اش را ثبت کرده ام؛ که عشق ورزیدن در نوع و جای خودش بازی بچه گانه نیست. کاری است کارستان که جگر می خواهد؛ نه این که من آدم جگرداری بوده باشم؛ که خواسته ام باشم و نتوانسته ام. برای همین حالا هم تاب دیدن آن نوشته ها را ندارم.

داستان هایی هم که آن سال ها نوشته ام ناامید کننده اند. گاه از این همه بلاهت خودم ناامید می شوم. شاید هیچ وقت نتوانم خوب بنویسم و مقبول، اما این واقعا خط آخر من است. دیگر تنها تلاشی است که می توانم بکنم. تنها دفاعی است که خودم از خودم می کنم؛ در برابر خودم.

+ نوشته شده در شنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۵ساعت 10:33 توسط آذر-الف |
گم در مه...
ما را در سایت گم در مه دنبال می کنید

برچسب : بهمن,خالی, نویسنده : foggylossa بازدید : 149 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 7:28