بهمن امسال ماه چندان پرباری نبود. اوایل اش یک سری کار که به بیگاری شباهت داشت و بعدش مریضی سخت خودم و پسرک ام زمین گیرمان کرد حسابی. نهایتا هم سفر نقد کتاب ام است به مشهد که گرچه چهار پنج روز است، اما عملا دو هفته وقت ام را می گیرد و پرت ام می کند به آخر ماه. این ماه را هیچ کاره بودم تقریبا و هنوز بعدِ سه ماه کم کردن از بار کارِ بیرون، باز هم نمی دانم با خودم چند چندم. شاید چون دربست و بی مزاحم در خدمت نوشتن نیستم و همواره چیزهای مخل جریان آزاد فکر هست که نگذارد نرم و روان پیش بروم. تا ننشینم و به نظم و قاعده ننویسم نمی توانم بفهمم چه طورم و چه گونه ام. امروز صبح باز همان بیزاری غالب صبح ها,بهمن,خالی ...ادامه مطلب