گفته بود « مهزومة فی الغزوات اللیل» و انگار اصلا برای من گفته بود... منی که مذبوحانه در همهی جنگهای تاریخ شکست خوردهام و هر روز با بار گُردهشکن تازهای از هزیمتها به خانه میرسم. منی که اصولاً برای باختن وارد هر بازی میشوم... واقعا یادم نمیآید آخرین بار کِی نفسی از سر آسودگی کشیدهام...
مهزومه فی الغزوات اللیل...
قادر، گوش بگیر... این را برای من گفته شاعر...
من هر شب تا صبح به بیامانترین جنگهای تاریخ میروم... صبحها خستهترین سرباز مغلوب دنیا منام که باز جنگهایی تازه میآغازم و مقهور قدرتهای دیگری میشوم که تا قلب سنگر من میتازند... تقریبا بخش عمدهای از روز را...
خوابهای بعدازظهر تنها پناه مناند... تنها سنگرهایی که با چنگ و دندان نگهشان داشتهام... خوابهایی که بیاستثنا هر بار تو را در آنها میبینم، هر بار تازهتر و نامکررتر... قادر!
گم در مه...برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 55