The most destructive manifesto of love-8

ساخت وبلاگ

قادرجانم، باید از روزهای خوب هم نوشت. روزهای با تو بودن کی بد بوده جان دلم؟ اگر تلخی بوده از من بوده. هر که حالا صورت گل انداخته ام را ببیند لابد می فهمد این همه خوشبختی از کجا آمده. چشم هام می خندد و گونه هام رنگ و رو گرفته. بس که فکر کردن به تو و حرف زدن با تو به من جان داده. آن صدات که شبیه اش هیچ جا و هیچ طور نیست انگار که روح همه ی دنیا را می کشاند تا من و می نشاند در تن ام. این تنانه گی را هم با تو شناختم. انگار سالهای سال باشد که بشناسم ات. انگار همیشه این تو، توی این تن بوده ای و من غافل بوده باشم از تو. نفسی حالا اگر هست همانی است که تو می دمی در من. تقلایی اگر می کنم برای بیشتر ماندن و زندگی را رونق بخشیدن، از توست، وگرنه مرا با قال و مقال این دنیا چه کار؟

باید از شیرینی حضورت بیشتر بگویم. شوقی اگر هست در من، تمام اش گفتن از توست. تو که بهشت فرود آمده بر جهنم زندگی منی. انگار که گلستان باشی بر این آتش که جز با تو به خاموشی و خنکا نمی رفت.

گم در مه...
ما را در سایت گم در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 174 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 4:10