The most destructive manifesto of love-11

ساخت وبلاگ

رفتم به طرف درهای بازمانده میان مان. تو یکی را بسته ای. باقی را هم نادیده می انگاری. نادیده انگاری! این عبارت آشنا نیست برایت؟ زمانی مقاله ای با این عنوان از تو خواندم. حالا خودم مشمول آن نوازش ویژه ام. تا حالا درک نکرده ام این چه بوده را که تو را این همه دور نگه داشته از من. حدس می توانم بزنم که عذاب وجدان باشد و احساس گناه. ترس ات از اینها بود، مگر نه؟ اصلا بگذار هر چه می خواهد باشد. به هر حال رفتن و نماندن است که مهم است. باقی بهانه است.

داشتم می گفتم که مانده بودم کدام در را قفل بزنم. اسم ات را از کدام یک از صفحه ها زودتر پاک کنم. نتوانستم. حتی یکی هم نشد. نمی توانم در را به روی تو ببندم. عاجزتر از این حرف ها بوده ام و خودم خبر نداشته ام. احمقانه و ساده دلانه به بازگشتن ات امید دارم. به این که پیام بدهی حالم خوب است؟ و من از ذوق ندانم چطور خودم را جمع و جور کنم و جوابت را بدهم. چه ابله ام من! هر روز خودم را با این طور بازی های پوچ تا شب سرگرم می کنم. شب خسته می شوم. صبح روز بعد به تو و خودم لعنت می فرستم. اما یک ساعت نشده باز امید مسخره ی بی معنای حماقت بار سراغ ام می آید. تو خوب بلدی خودت را برهانی از این دام ها. من اما نمی دانم دیگر کی قرار است یاد بگیرم، وقتی چهل سال ام شده و هنوز نتوانسته ام.

روزی گفتی کاش همه مرزهای میان مان برداشته شود. آن روز گفته بودم که دل به تو باخته ام. پرسیدم مگر مرزی هم مانده؟ جواب دادی: هنوز کمی مانده! امروز به خودم گفتم درهای رو به من را تماما بسته ای. مگر دری مانده که نبسته باشی و من دلخوش باشم به آن؟ جواب را تو دادی. گفتی: هنوز کمی مانده! این درهای آخری را هم ببند. چرا نمی گذاری درِ بازی میان من و تو نباشد؟ نکند با این ها می خواهی به امید احمقانه ی من برای برگشتن ات بخندی؟ کاش من هم مثل تو بودم. کاش می توانستم دست کم یک در را ببندم. من نتوانستم قادر! حتی یک روزنه ی کوچک را نتوانسته ام ببندم. چه قدر ابله و ناتوان ام من! چه قدر رقت بار است حال من. بخند به حال ام. بخند و بگذار دست کم توی چیزی مایه خنده ات شده باشم!

این چه استغناست یا رب؟ این چه قادر حکمت است؟

کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست!

گم در مه...
ما را در سایت گم در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 144 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 4:10