این غم ذره ذره مرا خواهد کشت. می دانم که از این رها نخواهم نشد. نمی توانم. تو دور باش از من. اما این برای تو شاید چاره کار باشد، برای من نیست. انگار انرژی تمامی آنها که عاشق شان بوده ام در تو جمع شده باشد برای کشتن من.
روی پا ایستادن نخواه از من. می افتم به یقین. بدانی یا نه. از چهره و دوری کردن ام بفهمی یا نه، من نمی توانم این طور روی پاهام بایستم و مثل گذشته دهن کجی کنم به همه ی رنج هایم. چون که این درد مرا بدجور می کشد. مثل تمامی این ماهها، ذره ذره اما قوی و مؤثر در کشتن. روزی هزار بار، اما هر بار کاری و فیل افکن.
گم در مه...برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 145