... و لا لغتی تستطیع مجاراه عینیک...

ساخت وبلاگ

قادر؟ دست تو چه چیره است بر کلمات! نگاه کن! چه کسی مثل تو می‌تواند این‌طور سِحر و سُکر را با هم بیامیزد در کلماتش، این طور که تو در شعرهایت می کنی؟ هان؟ به من بگو چه شرابی می‌تواند این‌طور مستی مدام و عقل‌افکن در من به پا کند که تو با کلامت می‌کنی؟ از ظهر دارم می‌شنومت، می‌خوانمت، می‌نوشمت و مستی‌ام از تو هر لحظه تازه‌تر از قبل است...

شاید این را قبلاً گفته‌ام بارها به تو، اما آن‌قدر مدام و هنوز در من می‌جوشد که می‌خواهم باز الان بگویم: پیش از تو هیچ خواستنی را این طور تجربه نکرده بودم. انگار هرچه پیش از تو بوده بازی بچگانه‌ای به لهو بوده که مضحک و حقیر و ناگفتنی است، آن‌قدر که خواستن تو در من جدی، تمام عیار و خودِ زیستن است. اصلا امر زیستن است.

آه از آن شیرینی زبان مکررتر از قند، آه از آن لب‌ها که معدن شراب‌اند و آه از زبان من که به وصف چشمان تو راه نتواند برد... آه از خواهش تن-ت در من که سیری در آن راه ندارد... آه! قادر! آه!

گم در مه...
ما را در سایت گم در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 69 تاريخ : شنبه 18 شهريور 1402 ساعت: 16:58