قادر؟ ما چه قدر مصداق این شعر غادة السمانایم: آن غایب تویی و آن گمشدهی برباد رفته در این گوشهی گنگ و تاریک از جهان منام...
أيها الغائبُ عني، كيف أمسيتَ؟
وهل فكّرتَ بي هذا المساء؟
هل تنهّدتَ قليلاً..
رقرقت عينكَ بالدمع وأجهشتَ بكاء؟
أيُّ طعمٍ لحياةٍ لستَ فيها..
أيُّ معنىً لطعامٍ، لكلامٍ، لهواء؟
وأنا في ركني القاصي من الدنيا ضياع وهباء...
تمام جمعهام، بیوقفه، بی حتی لحظهای غفلت و فتور، به یاد تو گذشت. جاری بودی توی نوای تار و هرآنچه از آواز که شجریان میخواند. نفهمیدم چند ساعت همانطور بودم؛ دستها و پاهام در جنبش بود و میشست و میساخت و میروفت و مینوشت، اما تماما از تو پر بودم و تنام مستقل از من کار میکرد، منی که نمیخواستم از تو کنده شوم.
گم در مه...برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 72