در اندرون من خسته‌دل ندانم.....

ساخت وبلاگ

تفتیده و تشنه می‌نشینم روی نیمکت گوشه‌ی مغازه تاج‌فروشی، منتظر دلال ارز، در دل کوچه مروی. دو زن با چادر عربی اما لهجه‌ی کردی مدام تاج‌ها را روی سر می‌گذارند و در آینه قدی کنار من براندازشان می‌کنند. زن جوان‌تر عروس است و آن یکی مادرش. زن با لهجه کرمانشاهی به فروشنده می‌گوید جدیدترین تاجش کدام است و مرد با لهجه مریوانی جواب می‌دهد. تاج عروس روی چادر مشکی؟ تاج فقط روی خرمن موها نشان می‌دهد عیارش را و قشنگی‌اش را. زن مسن می‌گوید تو بودی کدام را برمی‌داشتی؟ تاج ساده‌تر اما با میانه پهن‌تر را نشان می‌دهم. می‌گوید من هم این را دوست دارم.

تاج سال‌ها حسرتم بود و لباس عروس هم. حالا فقط خواب حسرتم شده، خوابی که دره‌ای فروشنده و بلعنده باشد و دیگر برم نگرداند به این هیاهو.

گم در مه...
ما را در سایت گم در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 13 تاريخ : چهارشنبه 30 خرداد 1403 ساعت: 0:16