گم در مه

متن مرتبط با «خوانی» در سایت گم در مه نوشته شده است

سعدی......خویش خوانی ام.....پس به جفا برانی ام...

  • از تنهایی نوشته بودم و از این که شب یلدایی که گذشت اولین شب یلدایی بود که کاملا تنها بودم و گفته بودم به میم که تنهایی آسودگی است و او هم گفته بود بله. آسوده بودم، قائم به ذات، بی که مماشات کنم با کسی، یا خودم را پیش مردم مزور سانسور کنم. خلاصه که نوشته بودم با نان و پنیر خودم دلخوش بودم و درویش وار سر آسوده به بالین گذاشته. اما اینجا نگذاشتمش. روده درازی بود و حرافی. بی خیال!الان همین قدری را که دارم می گویم محض خاطر این است که شرحی هر چند موجز از خودم به تو داده باشم... سخت نبود. یعنی آن طور که فکر می کردم سخت نبود و گذشت این چله.چله ی تو لابد بهتر گذشته. تو هر کار کنی باز میان جمعی. یعنی جایگاهت نمی گذارد از این دایره بیرون باشی. خب این هم لابد موهبتی است جناب قدر قدرت! تو سفر هم که باشی باز رشته ی قدرت از کفت بیرون نمی رود.... بگذریم و باقی حرفهای ناگفته و ناگفتنی را بسپاریم به شیخ اجل که گفت: ای که نیازموده‌ای صورت حال بی‌دلان/ عشق حقیقت است اگر حمل مجاز می‌کنی! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • چه بنویسم که نمی خوانی اش؟

  • نامه نوشتن برای تو هوسم بود. اما نمی شود. نامه بنویسم و نخوانی اش؟  فایده ی نوشتن اش آن وقت چیست؟ اصلا بگو من شده ام آدم معطوف به نتیجه، که نیستم و نبوده ام البته، اما حق بده توی این برهوتی که رهایم کرده ای باید کورسوی امیدی واقعی بتراشم برای خودم؛ چیزی که الان ندارم اش و به شدت، باور کن که با چنگ و دندان و به قدری که آدم برای بقایش دست و پا می زند، دنبال آن ام. می دانی که تمام راه ها را بر من بسته ای و من خودم را سوار قطاری می بینم که مدام ایستگاه تو را رد می کند، در مسیری دوار، مدام ایستگاه تو را رد می کند و تو در هر چرخش دورتر می شوی و من یک قدم به تلاشی (همان مصدر متلاشی شدن) نزدیک تر. چه طور می توانم جایی و راهی برای رهایی تصور کنم؟ انگار تمام دنیا می کوشند که مرا از این لجه ی دریا بیرون بکشند و نمی شود، چون تو نمی خواهی. تو فرار دوست داری و از من گسستن را. من و همه ی دنیا ناتوان ایم از رسیدن به تو. تو با همه نفس ات، با همه قلبت می دوی و دور می شوی و از من کاری ساخته نیست. نه لحظه ای فراموشی می توانم و نه لَختی آرام گرفتن می دانم و تو در دورترین نقطه ی کائنات نسبت به من ایستاده ای و این انصاف نیست... به خدا و هرکس که می توان قسم اش را خورد، این انصاف نیست... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها